زمانی که کلمه ی سلامتی را می شنویم به یاد جسممان می افتیم. اما من معتقدم سلامت شامل چهار بخش وجودی ما است, سلامت ذهن, جسم, و روح و روان. این چهار بخش زنجیروار به همدیگر وصل هستند, یعنی وجودشان به همدیگر وابسته است. سلامتی کامل زمانی به دست می آید, که این چهار بخش با هم و با هماهنگی منظم حرکت کنند. انسانهایی که دایم سر و صورت و ظاهر جسمشان را بزک می کنند و به طرزی وسواس گونه فقط بیرون وجودیشان را رنگ آمیزی می کنند, از سایر بخشها که بنیان و اساس ما را تشکیل می دهند غافلند و با ظاهری موقتن آراسته فریب خورده, گمان می کنند در سلامت کامل هستند, در صورتی که سلامتی از درون به دست می آید, تا درون را سالم نکنیم, سلامت بیرون و ظاهرمان موقت خواهد بود. ما تا چه حد از درون خود خبر داریم, تا چه حد با احساسات, ذهن, و روان خود آشنا هستیم. آیا با ذهنی بیمار که دایم به شکل خزنده و پنهان ما را به نزاع با خود, دیگران, و سرنوشتمان به ستیزه بر می انگیزد , و یا دایم در ذهنمان کینه ها و رنجشهایی را انبار کرده, آن را تقویت می کنیم و در نهایت روان را آشفته و روح لطیف را مورد آزار قرار می دهیم, سالم هستیم؟ گمان می کنیم هر چه به آراستگی ظاهریمان توجه بیشتر کنیم سالمتر هستیم . آیا فرصتی برای خود گذاشته ایم که خشمها, کینه ها, رنجشها, حسدها عصبانیتها, و هیجانات خود را مورد ارزیابی قرار دهیم و از خود بپرسیم چرا من این گونه رفتار می کنم و بعد ریشه ی این ضعفهای مخرب را شناسایی کنیم و بعد در پی درمان آن. کدامیک سلامتی ما را تضمین می کند؟.........
تو را شهوت و حرص و کین و حسد چو خون در رگانند و جان در جسد
هوا و هوس را نماند ستیز چو بینند سر پنجه ی عقل, تیز
اگر پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه سعدی