من عرف نفسه فقد عرف ربه
یک از راههای موفقیت و یا به جرات اصلی ترین راه موفقیت در زندگی خود شناسی و حرکت در مسیر انسانیت. در رسانه ها مانند تلویزیون، اینترنت، انواع گردهمایی ها و غیره بارها و بارها راجع به خصوصیات انسانها و راههای موفقیت در زندگی، چگونگی برخورد با کودکان و نوجوانان و هدفمند کردن آنها در زندگی بحث و گفتگو میشود. ما از طریق منابع فراوان میتوانیم این اطلاعات را گرد آوری کنیم. سالهای سال است که پدران و مادرن ما از بعد از بحثهای داغ روانشناسی به بعد در صدد جمع آوری این مطالب و سرفصلها شدند و با ژستهای مفتخرانه با شرکت در گردهماییهای روانشناسی و غیره بر این باور بودند که میتوانند فرزندهای خود را مانند مطالب این کتابها و بحثهای این چنینی تربیت کنند، اما متاسفانه حاصل این تربیتهای درخشان را که در نسل جوان امروزی میبینیم ما را با کوهی از نا امیدی از این دست آورد مواجه کرده است.ما متاسفانه بر این باور هستیم که هر چه اطلاعات و بار دانشی خود را افزایش دهیم در مسیر موفقیت هستیم در حالی که این فقط یک رضایت موقتی و کوتاه مدت است.
آیا من که خود را یک مادر و معلم فرزندم میدانم قبول دارم که دارای یک سری ناهنجاریها و رفتارهای نا متعادل هستم؟ زمانی که من خصوصیات نا هنجار اخلاقی خود را پذیرفتم و در صدد رفع آنها بر آمدم تازه توانسته ام قدم اول را برای خودم و بعد فرزندم بردارم. وقتی من مادر در رفتارهای روزمره ام نتوانم لجبازیها، نفرتها، و دروغگویی های خود را ببینم و متوجه رفتارم و بعد اصلاح آن نباشم، محال ممکن است که فرزندم انسانی متعادل شود. چرا که ما والدین آینه ی تمام نمای فرزندان خود هستیم، به عنوان مثال زمانی که فرزندم مرا در حین یک گفتگوی تلفنی میبیند که چگونه راجع به نفرتها یم از دیگران و یا دروغ گفتنم راجع به موضوعی صحبت میکنم، او رفتار مرا میبیند نه آنچه را که از کتابها خوانده ام و به عنوان درس اخلاقی برایش ارائه میدهم، بچه ها رفتارهای عملی را حتا نوع خندیدن و گریه کردن را از ما را الگو میگیرند. پند و اندرزهای ما فقط شنیده میشود، آن چه را که فرزندان ما به کار میبنددند تقلید از رفتارهای ماست. در نتیجه فرزندان ما آن چیزی که ما میخواهیم نمیشوند بلکه آن چیزی که ما هستیم میشوند.
حال چه کار کنیم که فرزندان ما آن چیزی را که ما آرزو میکنیم بشوند؟ موفق ترین روشی که من خود سالیان سال است تمرین میکنم و به کار بسته ام اصلاح رفتارهای نا متعادل خودم است. که این جز تمرین و پذیرش محقق نمیشود، البته که صبر کلید اصلی است. من به عنوان یک مادر که مانند همه ی مادران دیگر آرزوی داشتن بهترین فرزند دنیا را دارم، تصمیم گرفتم با پذیرش رفتارهای ناهنجار خودم قدم اول را بردارم. آیا من دروغ میگویم ؟ چرا دروغ میگویم ؟ کدامین ضغف در من وجود دارد که مرا پشت دروغهایم پنهان میکن، . آیا من بدگویی میکنم؟ کدامین ضعف در من وجود دارد که مرا پشت بدگویی هایم و کینه ورزی هام و اغراق گویی هام، حسادتهایم، ترسهایم، بزرگنمایی هایم و ... پنهان میکند؟ آیا من انسانی پرخاشگر هستم ؟ و اگر هستم چرا ؟ ریشه ی این پرخاشگری از کجا نشات گرفته است ؟ چه ضعفی در من وجود دارد که میخواهم با پرخاشگری به خواسته هایم برسم نه با منطق؟ زمانی که من این سئوالها را از خودم ابتدا به عنوان یک انسان نه صرفن به عنوان یک مادر از خود میکنم ؟ و میپذیرم که این ویژگیها در من وجود دارد ، شروع میکنم به فکر کردن و ریشه یابی و بعد اصلاح
در این مرحله که مرحله ی نخست است ما شروع به اصلاح ضعفهای خود و در واقع تربیت فرزند خود گام نهاده ایم. در واقع با اصلاح خودم فرزندم خود به خود تربیت میشود. در طی سالیان سال خود سازی هم اکنون نتیجه اش را در فرزندم مشاهده میکنم. همیشه با خود میگفتم خدایا فرزندم ضعفهای مرا به ارث نبرد و از من قوی تر و شجاع تر شود و در نهایت موفق تر. ولی از وقتی خود سازی را صادقانه شروع کردم و خود را شناختم، پی به توانایی های خود برده، نقاط ضعفم را از بین برده و نقاط قوتم را ارتقا بخشیدم، نه تنها قوی تر و محکم تر شدم بلکه فرزندم هم به مراتب از من بهتر. رمز موفقیت من در زندگیم برخورد صادقانه با خودم بود و در این میان هم با مطالعه و به کار گیری اطلاعاتم و کسب آگاهی در زمینه ی خودشناسی به خیلی از اسرار وجودم و زندگی در این دنیا پی بردم و خیلی از مسائل برایم روشن شد .سالیان سال میشنیدم من عرف نفسه فقد عرف ربه، اما به واقع به درک این جمله نرسیده بودم، اما الان به این درک رسیده ام که هرکس خود را شناخت، خدای خود را شناخت، زیرا که با درک این جمله پی به عظمت وجودی خود و قدرت بزرگی که خدا در وجود انسان به ودیعه نهاده است میبرم و توانسته ام کمیاز وجود پروردگار مطلق که به واقع قدرت مطلق است را درک و احساس کنم.