شعری از سیمین بهبهانی

ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم...
من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم...
تو و آن الفت دیرین ،من و این بوسه شیرین
به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم... سیمین بهبهانی

یادش گرامی، روانش شاد

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

سرآغاز زندگی را با قلم رقم توان زد. قلم که چون توتم بر فراز اندیشه هاست و چون بر کاغذ آید, رنگ وجود بخشاید. باشد که بر خامه اندیشه ام, وجود خود را وجدان کنم...